آویناآوینا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

آوینا ، دردونه مامان و بابا

نوروز 94

سلام عزیزم قبل از هر چیز سال نو مبارک بالاخره سال 94 هم رسید و شما دومین بهار را تجربه کردی.بهار که نشانه شادابی و زندگی هست. امسال هم مسافرت به شمال رفتیم هوا هم خوب بود ولی کمی بهاری بود. و گاهی باران رحمت خدا می آمد. شما هم که دیگه بزرگ شدی کلی بازی کردی و بهت خوش گذشت. امسال به لیلا کوه و قلعه رودخان رفتیم که هر دوشون خیلی قشنگ بودن. بعدش هم برگشتیم خانه. دوست داشتیم بیشتر مسافرت باشیم ولی بالاخره هر مسافرتی تمام میشه. در تهران هم چندتا دید و بازدید که کردیم عید تموم شد و دیگه وقت رفتن شما به مهد کودک بود. این هم عکسهای شما در شمال آوینا در حال تاب بازی آوینا در لیلا کوه که خیلی هم خوشحال...
30 فروردين 1394

مهد کودک رفتن آوینا

سلام عسلم دیگه یواش یواش مرخصی مامانی داره تمام میشه و شما باید به مهد کودک بری البته که خیلی سخته بخواهیم تو را مهد بذاریم ولی چاره ایی نیست. و البته تو هم بچه را دوست داری و دلت می خواد با بچه ها بازی کنی. و کلی ذوق میکنی بچه ها را می بینی. وای که چه کار سختی پیدا کردن یک مهد خوب. آدرس هایی که تو اینترنت هست یا شمارهاشون عوض شده یا جاشون عوض شده. مهد ها هم که بعضی هاشون زیر 2 سال قبول نمی کنند بعضی هاشون که قبول می کنند اوضاع خوبی ندارند و یا حرج و مرج هستند. بعضی هاشون که دور هستند. مامان و بابایی 8 تا مهد کودک را دیدند که شما هر کدام که می رفتی کلی بازی می کردی و دوست نداشتی بیایی. نهایتا 2 تا مهد که یکیش نزدیک دانشگاه ...
8 اسفند 1393

دخترعموی آوینا

سلام دخترم در تاریخ 15 دی ماه 93 خدا یک دختر کوچولو ناز و خوشگل به نام آرشیدا به عمو داد که دومین دختر عموی شما میشه. وقتی بزرگتر بشه هم بازی خوبی برای شما میشه. مثل کوچیکی های خودت ناز و با مزه هست.
25 دی 1393

شمال رفتن آوینا

سلام عزیزم دختر کوچولوی ما دیگه بزرگ شده هوا هم دیگه کم کم داره گرم میشه و دیگه وقت ان رسیده که آوینا کوچولو به مسافرت بره آوینا خانم بعد از رفتن به مشهد به تودروار و بعدش هم رفته شمال آوینا خانم و مامانی و بابایی با خانواده عمو به مسافرت شمال به استان سر سبز گیلان و سواحل زیبا چمخاله رفته. دختر عزیزمون از مسافرت خیلی خوشش آمده اصلا اذیت نکرده هر وقت به جنگل میره کلی ذوق میکنه و بازی می کنه هوای شمال هم خوب بود و ما به جاهای دیگه هم رفتیم عکس های زیر بام سبز لاهیجان هست قو با بچه های خوشگلش آوینا در حال تاب بازی   ...
20 تير 1393

نمایشگاه کتاب

سلام عسلم جمعه مامانی رفته بود نمایشگاه کتاب و برای تو عسلی کلی کتاب و پازل خریده کتاب قصه، دفتر نقاشی ، پازل ، کتابهای آموزشی که خیلی خوشگل هستند. تو هم خیلی دوست داری و با دقت بهشون نگاه می کنی
14 ارديبهشت 1393

بازی کردن آوینا

سلام عزیزم دختر گلم هر روز که بزرگتر می شی چیزهای بیشتری یاد می گیری و کلی شیرینتر می شی حالا دیگه بیشتر با اسباب بازی هات بازی می کنی و بیشتر انها را دوست داری اسباب بازی هایی که صدا و نور دارند را بیشتر دوست داری  مامانی هم دوست داره برات اسباب بازی های بیشتری بخره و کلی ذوق میکنه برات اسباب بازی می خره تازه اگر واسه کسی هم اسباب بازی بخریم اول خودمون بازی میکنیم بعد تحویل صاحبش میدیم. حالا دیگه بزور میتونی بشینی واسه همین مامانی استخر شما را پر از توپ کرده تا شما بازی کنی     ...
13 فروردين 1393

آوینا در نوروز 93

سلام دخترم امسال اولین سالی هست که شما بهار و نوروز را تجربه می کنی امسال عید برای ما یه جور دیگه بود آخه تو فرشته کوچولوی ما سر سفره هفت سین با ما بودی و ما 3 نفره عید گرفتیم و تو با اون دستهای کوچولوت دعا کردی امسال سال تحویل ساعت 20:27 بود.  این هم یک عکس خوشگل از شما سر سفره هفت سین ...
4 فروردين 1393

سفر آوینا به مشهد

سلام کوچولو شما در تاریخ 92/12/3 به مشهد مقدس رفتی  . یعنی 4 ماهگی مشهد بودی. شما برای اولین بار سوار هواپیما شدی و برات خوشایند بود و اذیت نشدی. کریرت هم داخل هواپیما بردیم ولی از ما گرفتن و آخر پرواز بهمون پس دادند تو هم در هواپیما بغل بابا و مامان بودی. و 70 دقیقه پرواز داشتیم. هوا ی مشهد کمی سرد بود و بیشتر مواظبت نیاز داشتی. مامانی و بابایی شما را داخل حرم بردند تا تو کوچولو هم زیارت کنی. تو هم دختر خوبی بودی و بابا و مامانی را اذیت نکردی. داخل هتل هم یه اتاق 3 تخته داشتیم و شما برای خودت تخت اختصاصی داشتی و بهت خوش گذشت. مامانی هم برات چند تا اسباب بازی خوشگل خرید. این اولین مسافرت 3 نفره ما بود و کلی بهمون خوش گذشت....
11 اسفند 1392

اولین شب یلدا آوینا خانم

سلام دخترم شما در اولین شب یلدا 56 روزه بودی و خانه مامان بزرگ نرگس شب چله گرفتی و فردا شب هم خانه عمه مامانی شب چله گرفتیم. این چند تا عکس از شب یلدا این هم یک عکس دیگه ویک عکس دیگه ...
4 دی 1392