آویناآوینا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

آوینا ، دردونه مامان و بابا

صحبت های مامانی با دختر عزیزش

1392/7/16 13:18
نویسنده : بابایی
178 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر عزیزم. امروز که من ( مامانی) دارم این مطلب رو می نویسم 16 مهرماهه. حالا دیگه به امید خدا  حدود دو هفته تا اومدنت باقی مونده. ما بی صبرانه منتظریم تا دختر کوچولومون به سلامتی بیاد و همه رو خوشحال کنه.قلب

ولی یادت باشه تو این چند ماهه مامانی رو خیلی اذیت کردی ها شیطونک ! لبخند ماه های اول که ویار مامان خیلی بدجور بود . از اکثر غذاها و خوردنی ها بدش می آمد.گریه هرچی هم میخورد ، بر می گشت و مامانی کلی وزن کم کرده بود. حتی مامانی از بعضی رنگ ها و بعضی وسایل خونه هم بدش می آمد. ولی خوب هرچی بود گذشت و حالا دیگه اون حس های بد رو نداره. ولی به جاش تو این ماه های آخر خیلی شیطونی می کنی و حتی شب ها هم نمیذاری مامانی درست بخوابه . تازه فقط این نیست. چند وقته که دندون مامان هم گهگاهی درد میکنه و دارم سعی می کنم تا خیلی شدید نشده یه جوری تحملش کنم و بعد از به دنیا اومدنت درستش کنم. آخه تو این دوره هم  ممکنه داروی بی حسی دندون مضر باشه و هم اینکه چون نمی شه از دندون عکس گرفت دندونپزشک نمی تونه کامل درستش کنه. تازه ساختمون کناری هم دارند تخریب می کنن و حسابی سرو صدا هست که واقعا تحمل کردنش سخته. ولی خوب بالاخره همه این ها می گذره و فقط مهم اینه که تو به سلامتی بیایی.

الان دیگه اتاقت و همه وسایلت هم آماده هستند. فقط مونده که یه کوچولوی خوشگل تشریف بیاره (منظورم خودتی گلم) . پس عزیزم منتظر تو دختر گلمون هستیم.چشمک

خدایا ازت به خاطر همه خوبی ها و نعمت هات ممنونیم و ازت می خواهیم که یه نی نی سالم به ما بدی و بعد هم کمک کنی تا نی نی ما در پناه خودت حسابی خوشبخت و عاقبت بخیر بشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)