اولین قدم های آوینا
سلام دختر گلم
حالا که که سنت بیشتر از یک سال شده دیگه یواش یواش داری راه رفتن را یاد می گیری.
دیشب که رفته بودیم خانه مامان بزرگ برای اولین بار تونستی 4-5 قدم راه بری
قبلا هم می تونستی یک قدم برداری ولی دیشب بیشتر راه رفتی
وقتی که راه می ری سرعت طپش قلب ما هم با سرعت قدمهای تو تنظیم میشه تا ببینیم عزیز دلمون چقدر راه میره. و نکنه یهو زمین بخوره و اذیت بشه
راستی خیلی هم با نمک شدی و بچه ها را هم خیلی دوست داری وقتی بیرون میبریمت و تو بچه کوچک می بینی خیلی ذوق می کنی و دوست داری باهاشون بازی کنی. آنها را نازی می کنی و باهاشون دوست میشی. اگر به مهد کودک بری حتما خیلی خوشحال میشی
تازه هر چیزی را هم خودت می خوری به بقیه تعارف میکنی تا بقیه هم ازش بخورن(آخه دست و دل باز هستی)
بعضی وقتها هم دختر بدی میشی و دستت را در چشم فرو میکنی. تا حالا چند دفعه دستست را در چشم مامانی کردی که چشم مامانی اذیت شده.
خدا حافظ عزیزم