آویناآوینا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

آوینا ، دردونه مامان و بابا

صحبت با برادرزاده عزیزم

سلام عزیزم ، آوینا جون فردا دیگه میری تو هشت ماه یعنی داری بزرگ میشی ، اینقدر دختر خوبی شدی که نگو، همش داری میخندی ، نی نی خوش اخلاقی هستی، دیروز من و مامان بزرگ و عمو حامد اومدیم خونتون تا تو را ببینیم ، عمو حامد برات یه اسباب بازی کوچولو خریده و من هم یه لباس خوشگل برات خریدم ولی یه کم برات بزرگه که احتمالا" تا چند ماه دیگه اندازت میشه ، ما خیلی دوستت داریم . ...
3 خرداد 1393

صحبت با برادرزاده عسلم

سلام عزیزم  خوبی، دیروز اومده بودی خونمون ،خیلی بچه خوبی بودی ، مهمان هم داشتیم همه می گفتند چقدر آوینا دختر خوبیه ، ناز شدی دیگه همه چیزو می فهمی می خندی ، بازی می کنی ، دیگه خوردنی شدی آدم دوست داره تورو بخوره اینقدر که با  حال شدی ، ایشااله که همیشه سلامت باشی عسلم. ...
12 بهمن 1392

بدون عنوان

سلام عزیزم  خوبی ، خوشگل خانم چطوری ، دیگه داری کم کم بزرگ میشی . چند روزه ندیدیدیمت دلمون برات تنگ شده ، به بابا و مامان بگو تورو بیارند خونمون . فکر کنم دیگه داری دختر خوبی میشی و شبا کمتر اذیت می کنی ، مواظب خودت باش. ...
25 دی 1392

صحبت با برادرزاده عزیزم

سلام خوبی ، آوینا جان الان دیگه حسابی بزرگ شدی ، خانم شدی ،خوشگل شدی. دیشب خونتون بودیم  تو خیلی ناز شده بودی. دیگه باید بچه خوبی باشی شبا گریه نکنی تا بابا و مامان استراحت کنند. ...
18 دی 1392

صحبت با آوینای عزیز

سلام عزیزم ، عزیزم چند روزه دیگه  ٢ ماهت تموم میشه و تو دیگه داری بزرگ میشی . حسابی  ناز و خانم  شدی فقط شبا کمی گریه می کنی نمیزاری بابا و مامان استراحت کنند . خیلی دوستت دارم عروسک کوچولو ...
27 آذر 1392

صحبت با آوینا خانم

سلام عزیزم خوبی ، امروز درست 1 ماهه شدی و خیلی هم با مزه شدی  آدم دوست داره تورو بخوره، الان خونه ما هستی شبها یک  کم گریه میکنی ولی بعد از یه مدت ساکت میشی. ...
4 آذر 1392