آویناآوینا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

آوینا ، دردونه مامان و بابا

نی نی خوش غذا

سلام دخترم دختر گلم دیگه شما داری بزرگ میشی مامانی برات با  گوشت ، هویج ، کدو ، عدس ، ماش، برنج ، سبزی و کره برات سوپ درست میکنه و خوب میکس میکنه بعد میده شما بخوری. تو هم خیلی دوست داری و با علاقه می خوری. مامانی هر هفته یه ماده جدید به سوپت اضافه می کنی بعضی وقتها می خواهی قاشق را خودت بگیری و خودت غذا بخوری ولی نمی تونی آخه شما هنوز خیلی کوچولویی! تازه شما میوه مثل سیب و موز و هندوانه هم می خوری  بعضی وقتها هم بهت کمی بستنی میدیم که خیلی دوست داری سرلاک برنج و گندم هم دوست داری و می خوری ...
25 ارديبهشت 1393

نمایشگاه کتاب

سلام عسلم جمعه مامانی رفته بود نمایشگاه کتاب و برای تو عسلی کلی کتاب و پازل خریده کتاب قصه، دفتر نقاشی ، پازل ، کتابهای آموزشی که خیلی خوشگل هستند. تو هم خیلی دوست داری و با دقت بهشون نگاه می کنی
14 ارديبهشت 1393

غذا خوردن نی نی

سلام دخترم شما از دیروز یعنی 93/1/21 شروع به غذا خوردن کردی. برای شما حریره بادام درست کردیم. راستش دکترت خوب نگفته بود که چطوری درست کنیم خودمون در اینترنت گشتیم تا روش صحیح درست کردن آن را یاد گرفتیم. طرز تهیه حریره بادام یک قاشق مربا خوری پودر بادام را به مدت 20 دقیقه جوشاندیم تا به رنگ شیر در آمد. سپس آن را صاف کردیم و گذاشتیم کنار . بعد یک قاشق چای خوری آرد برنج با نیم قاشق چایخوری شکر 10 دقیقه جوشاندیم تا غلیظ بشه بعد آن را هم صاف کرده و با شیره بادام صاف شده مخلوط کرده تا بصورت مایع شیری رنگ و کمی غلیظ تر از شیر در بیاد . تازه شما آب هم می نوشی و دوست داری لیوان را با دستهای خودت نگه داری.  حالا دیگه بزرگ شدی .هر...
22 فروردين 1393

سیزده بدر

سلام کوچولو امروز 13 فروردین سال 93 هست و ما با مامان بزرگ نرگس و بقیه به طبیعت رفتیم. چند تا عکس خوشگل از شما انداختیم و نهار خوردیم و بعد آمدیم خانه.  دیروز هم ما و خانواده عمو به پارک چیتگر رفتیم شما هم که اولین بار بود پارک را دیده بودی کلی خوشت آمد. خوشبختانه هوا خوب بود و زیاد اذیت نشدیم . بعضی وقتها که باد می زد شما را داخل ماشین می بردیم تا سردت نشه. بعضی وقتها هم داخل کریریت بودی و روی شما پتو می انداختیم. کمی بازی کردیم و نهار خوردیم و بعد آمدیم خانه     ...
13 فروردين 1393

بازی کردن آوینا

سلام عزیزم دختر گلم هر روز که بزرگتر می شی چیزهای بیشتری یاد می گیری و کلی شیرینتر می شی حالا دیگه بیشتر با اسباب بازی هات بازی می کنی و بیشتر انها را دوست داری اسباب بازی هایی که صدا و نور دارند را بیشتر دوست داری  مامانی هم دوست داره برات اسباب بازی های بیشتری بخره و کلی ذوق میکنه برات اسباب بازی می خره تازه اگر واسه کسی هم اسباب بازی بخریم اول خودمون بازی میکنیم بعد تحویل صاحبش میدیم. حالا دیگه بزور میتونی بشینی واسه همین مامانی استخر شما را پر از توپ کرده تا شما بازی کنی     ...
13 فروردين 1393

آوینا در نوروز 93

سلام دخترم امسال اولین سالی هست که شما بهار و نوروز را تجربه می کنی امسال عید برای ما یه جور دیگه بود آخه تو فرشته کوچولوی ما سر سفره هفت سین با ما بودی و ما 3 نفره عید گرفتیم و تو با اون دستهای کوچولوت دعا کردی امسال سال تحویل ساعت 20:27 بود.  این هم یک عکس خوشگل از شما سر سفره هفت سین ...
4 فروردين 1393

مهارت های آوینا چهار ماهه

سلام دخترکم حالا دیگه کلی بزرگ شدی دیگه وقتی به پشت می خوابونیمت غلت می زنی و روی شکم قرار می گیری و کلی خوشحال میشی. بعد از چند دقیقه خسته می شی و بهونه می گیری تا برگردونیم ولی بازهم غلت می زنی.   روی شکم قرار گرفتن را خیلی دوست داری و روزی چند بار این کار را می کنی. بعضی وقتها که زیر سرت بالش باشه خودت را به جلو خم می کنی تا بشینی. وقتی کمکت می کنیم تا بشینی خوشحال می شی ولی برای تو کوچولو هنوز زود هست تا بشینی و ممکن هست به کمرت اسیب برسه آخه شما تازه چهار ماه و 12 روزه هستی حالا دیگه میتونی اسباب بازیهات را دو دستی بگیری و شیشه شیرت را دو دستی می گیری. میتونی صدا دربیاری طوری که انگار می خواهی حرف بزنی بعضی وقتها هم با ...
17 اسفند 1392

سفر آوینا به مشهد

سلام کوچولو شما در تاریخ 92/12/3 به مشهد مقدس رفتی  . یعنی 4 ماهگی مشهد بودی. شما برای اولین بار سوار هواپیما شدی و برات خوشایند بود و اذیت نشدی. کریرت هم داخل هواپیما بردیم ولی از ما گرفتن و آخر پرواز بهمون پس دادند تو هم در هواپیما بغل بابا و مامان بودی. و 70 دقیقه پرواز داشتیم. هوا ی مشهد کمی سرد بود و بیشتر مواظبت نیاز داشتی. مامانی و بابایی شما را داخل حرم بردند تا تو کوچولو هم زیارت کنی. تو هم دختر خوبی بودی و بابا و مامانی را اذیت نکردی. داخل هتل هم یه اتاق 3 تخته داشتیم و شما برای خودت تخت اختصاصی داشتی و بهت خوش گذشت. مامانی هم برات چند تا اسباب بازی خوشگل خرید. این اولین مسافرت 3 نفره ما بود و کلی بهمون خوش گذشت....
11 اسفند 1392