آویناآوینا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

آوینا ، دردونه مامان و بابا

آتلیه رفتن آوینا

سلام کوچولو البته دیگه بزرگ شدی! دختر گلم شما به یک آتلیه در سعادت اباد رفتی. آنجا کلی عکس از بچه های ملوس و کوچولو بود و تو هم باهاشون بای بای می کردی. شما2 ساعت وقت داشتی تا عکس بندازی . ولی زیاد همکاری نکردی با این حال 240 تا عکس از شما گرفته شد. که انتخاب آنها کار سختی بود. بالاخره 50 تا عکس خوب از شما انتخاب کردیم که انتخاب نهایی از بین آنها خیلی سخت بود. و 11 تا عکس نهایی شد که آنها را چاپ کردیم. 2تا شاسی و بقیه در سایزهای مختلف. اگه بدونی چه عکس های خوشگلی شده. تازه 20 تا عکس لیت کوچیک هم هدیه گرفتی که چند تاش را پخش کردیم بین فامیل ها این هم چندتا عکس خوشگل از شما   ...
25 دی 1393

اولین قدم های آوینا

سلام دختر گلم حالا که که سنت بیشتر از یک سال شده دیگه یواش یواش داری راه رفتن را یاد می گیری. دیشب که رفته بودیم خانه مامان بزرگ برای اولین بار تونستی 4-5 قدم راه بری  قبلا هم می تونستی یک قدم برداری ولی دیشب بیشتر راه رفتی وقتی که راه می ری سرعت طپش قلب ما هم با سرعت قدمهای تو تنظیم میشه تا ببینیم عزیز دلمون چقدر راه میره. و نکنه یهو زمین بخوره و اذیت بشه راستی خیلی هم با نمک شدی و بچه ها را هم خیلی دوست داری وقتی بیرون میبریمت و تو بچه کوچک می بینی خیلی ذوق می کنی و دوست داری باهاشون بازی کنی. آنها را نازی می کنی و باهاشون دوست میشی. اگر به مهد کودک بری حتما خیلی خوشحال میشی تازه هر چیزی را هم خودت می خوری به بقیه تع...
9 آبان 1393

تولد یک سالگی آوینا

سلام عزیرم . سلام قشنگم . سلام مهربونم. سلام آوینا جونم. دختر گلم که به اندازه همه دنیا دوستت دارم حالا دیگه تو یک ساله شدی.  باورش سخته که این قدر زود یک سال از به دنیا اومدنت گذشته. اگرچه برای ما سختی هایی هم داشته مخصوصا ماههای اول که تو خیلی کوچولو و ضعیف بودی و خوشت هم نمی اومد که شبها بخوابی و ما مجبور بودیم شب تا صبح بیدار باشیم و ازت مراقبت کنیم. ولی هرچی بود لطف و شیرینیهاش بیشتر از سختی هاش بود آخه ما خیلی دوستت داریم. الان چند وقتیه که خیلی شیرین و بانمک شدی. تازه خیلی هم با محبتی. وقتی به مامانی محبت می کنی (مثلا صورت قشنگت رو به صورت مامانی می چسبونی تا بوسش کنی  و یا اینکه با دستهای کوچولو و مهربونت صورت ما...
4 آبان 1393

دندان در آوردن نی نی

سلام  بالاخره انتظار تمام شد و شما کوچولو در تاریخ 93/5/29 پس از کلی تب و بی حالی یه دندان کوچولو در پایین دهان در آوردی. مدتی  بود که هر وقت بی حال می شدی همه می گفتند شاید نی نی داره دندون در میاره ولی خبری نبود. راستش ما هم داشتیم نگران می شدیم و دکترها می گفتند تا یک سالگی دیر نیست. دندان در آوردن برای شما خیلی سخت بود و شما 3 روز تب داشتی. ما هم هر 4 ساعت یکبار قطره استامنافون بهت می دادیم و پا شویه می کردیمت و مرتب تبت را چک می کردیم. بالاخره دندان کوچیکت در آمد و شما راحت شدی. مامن بزرگ هم واسه شما دندونک پخت.     ...
14 شهريور 1393

اولین کلمه های نی نی

سلام دختر نازم شما دیگه 9 ماهه شدی  حالا دیگه بعضی کلمات را می گی اولین کلمه هایی که شما گفتی ماما بابا دایی دد  هست تازگی ها زبونت هم بیرون می اری و به جهت های مختلف می چرخونی ولی هنوز دندون در نیاوردی. راستی شما 2 تا اسباب بازی هم خودت انتخاب کردی گه خیلی دوستش داری و باهاش بازی می کنی یه روز که با مامانی رفته بودی تا واست لبلس بخره وقتی بغل مامانی بودی یک عروسک خوشگل هاپو دیده بودی که مامانی برات می خره . یه بار هم تو مغازه اسباب بازی فروشی یه موشی کوکی برای خودت انتخاب کردی.  
17 مرداد 1393

ایستادن آوینا

سلام دخترکم عزیز دلم حالا که دیگه هشت ماهه شده خیلی شیطون شدی  یواش یواش ایستادن را تمرین می کنی و سعی می کنی روی پاهای خودت بایستی مثل کوه نوردها از همه چیز بالا می ری  همین که از خواب پا میشی دنبال یه چیزی می گردی تا بالا بری و وایسی ما هم از چیز های خطر ناک دور می کنیم  ولی شما باز سریع خودت را می رسونی خلاصه مامانی از دستت آسایش نداره و همش باید چهار چشمی مواظبت باشه تا بهت آسیبی نرسه. موقع غذا خوردن هم همش تو سفره هستی و همه چیز را به هم میزنی و می خواهی از چیزهایی که ما می خوریم بخوری. این هم هی عکس خوشگل از شما ...
20 تير 1393

شمال رفتن آوینا

سلام عزیزم دختر کوچولوی ما دیگه بزرگ شده هوا هم دیگه کم کم داره گرم میشه و دیگه وقت ان رسیده که آوینا کوچولو به مسافرت بره آوینا خانم بعد از رفتن به مشهد به تودروار و بعدش هم رفته شمال آوینا خانم و مامانی و بابایی با خانواده عمو به مسافرت شمال به استان سر سبز گیلان و سواحل زیبا چمخاله رفته. دختر عزیزمون از مسافرت خیلی خوشش آمده اصلا اذیت نکرده هر وقت به جنگل میره کلی ذوق میکنه و بازی می کنه هوای شمال هم خوب بود و ما به جاهای دیگه هم رفتیم عکس های زیر بام سبز لاهیجان هست قو با بچه های خوشگلش آوینا در حال تاب بازی   ...
20 تير 1393

صحبت با برادرزاده عزیزم

سلام عزیزم ، آوینا جون فردا دیگه میری تو هشت ماه یعنی داری بزرگ میشی ، اینقدر دختر خوبی شدی که نگو، همش داری میخندی ، نی نی خوش اخلاقی هستی، دیروز من و مامان بزرگ و عمو حامد اومدیم خونتون تا تو را ببینیم ، عمو حامد برات یه اسباب بازی کوچولو خریده و من هم یه لباس خوشگل برات خریدم ولی یه کم برات بزرگه که احتمالا" تا چند ماه دیگه اندازت میشه ، ما خیلی دوستت داریم . ...
3 خرداد 1393

چهار دست و پا رفتن نی نی

سلام دخترم شما حدودا 4 روز دیگه 7 ماهه میشی و تازه یاد گرفتی چهار دست و پا بری البته قبلش میتونستی خیز بری و حدود دو ماهه که سعی میکنی خودت را حرکت بدی ولی مثل ماهی دست و پات را بالا می بردی و دست و پا می زدی . ولی حالا دیگه چهار دست و پا می ری. حدود یک ماهه هم روی روروئک هم می تونی حرکت کنی و کلی ذوق می کنی  
1 خرداد 1393