آویناآوینا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

آوینا ، دردونه مامان و بابا

بیمارستان رفتن آوینا

سلام دخترم امروز می خوام درباره بیمارستان رفتنت پست بزارم شما چند روزی بود که مریض شده بودی و بالا می آوردی و اسهال هم گرفته بودی و اصلا غذا و آب نمی خوردی و این باعث شده بود که خیلی ضعیف بشی. دکترها هم میگفتند که باید مایعات بخوری. خلاصه به زور و قطره چکون بهت آب می دادیم ولی شما بالا می آوردی و یا اسهال می رفتی تا اینکه مجبور شدیم بهت سرم وصل کنیم. وقتی سرم وصل کردیم کمی حالت بهتر شده و آوردیمت خانه ولی همچنان نمیتونستی غذا و آب بخوری. کم کم تب هم کردی و شب تا صبح هر 2 ساعت تبت را چک می کردیم. دوباره بهت سرم وصل کردیم ولی این بار مامان بزرگ تو خونه بهت سرم وصل کرد.  باز هم کمی بهتر شدی ولی اسهالت بند نمی آمد تا اینکه مجبور شد...
22 مهر 1394

شب قدر آوینا

سلام دخترم دیشب که شب 23 رمضان و شب قدر بود شما هم مثل بابایی و مامانی شب زنده داری کردی و تا ساعت 3 نخوابیدی. انگار تو هم می خواستی شب قدر شب زنده داری کنی و با خدا راز و نیاز کنی. تا تونستی شیطونی کردی و دلت نمی خواست بخوابی و دعای جوشن کبیر گوش می کردی. امسال هم ماه رمضان به سرعت در حال تمام شدن هست و ما نتونستیم بهره کافی را ببریم. شما 8 سال دیگه باید روزه بگیری یعنی وقتی 9 سالت شد. امیدوارم ان وقت هوا گرم نباشه و شما بتونی راحت روزه  بگیری. الان که تابستون هست و هوا خیلی گرمه و روزه گرفتن کمی سخته.
20 تير 1394

جشنواره طبیعت

سلام برای جشنواره عکس طبیعت نی نی سایت عکس زیر را که در لیلا کوه گرفتم برات انتخاب کردم برای رای دادن باید شماره 247 را به شماره 1000891010 پیامک کنید.   ...
15 خرداد 1394

مسابقه عکس

سلام امروز که می خواستم وبلاگ شما را بروز کنم دیدم تو سایت مسابقه با موضوع " کودک خواب آلود من" گذاشتن. من هم گفتم یکی از کس های شما را برای مسابقه انتخاب کنم البته شما زیاد عکس خواب آلود نداری. عکس زیر را که پارسال شب یلدا از شما گرفته بودم برای مسابقه انتخاب کردم و امیدوارم که برنده بشی.   ...
31 ارديبهشت 1394

کمک کردن آوینا

سلام بابایی دیگه آنقدر بزرگ شدی که تو کارها بهمون کمک میکنی . موقع غذا خوردن که میشه وقتی سفره را می اندازیم یکی یکی وسایل را بهت میدیم و شما میذاری سر سفره و بعدش هم میگی مرسی. دیگه حالا خودت هم میتونی غذا بخوری و دوست داری خودت قاشق دست بگیری و غذا بخوری البته کل لباسهات را غذایی می کنی. خیلی دختر خوب و با نمکی شدی موقع خوردن داروهات هم خوب همکاری میکنی و وقتی میخواهیم با قطره چکان بهت دارو بدیم خودت دهانت را باز میکنی و دارو را می خوری بعدش هم دست می زنی (البته کلی کار فرهنگی انجام دادی تا به اینجا رسیدی) یواش یواش داری حرف زدن را تمرین میکنی بطوری که بیشتر کلمه ها را که میشنوی تقلید می کنی. مثلا وقتی بهت میگیم تاب تاب شما میگ...
4 ارديبهشت 1394

نوروز 94

سلام عزیزم قبل از هر چیز سال نو مبارک بالاخره سال 94 هم رسید و شما دومین بهار را تجربه کردی.بهار که نشانه شادابی و زندگی هست. امسال هم مسافرت به شمال رفتیم هوا هم خوب بود ولی کمی بهاری بود. و گاهی باران رحمت خدا می آمد. شما هم که دیگه بزرگ شدی کلی بازی کردی و بهت خوش گذشت. امسال به لیلا کوه و قلعه رودخان رفتیم که هر دوشون خیلی قشنگ بودن. بعدش هم برگشتیم خانه. دوست داشتیم بیشتر مسافرت باشیم ولی بالاخره هر مسافرتی تمام میشه. در تهران هم چندتا دید و بازدید که کردیم عید تموم شد و دیگه وقت رفتن شما به مهد کودک بود. این هم عکسهای شما در شمال آوینا در حال تاب بازی آوینا در لیلا کوه که خیلی هم خوشحال...
30 فروردين 1394

مشهد رفتن آوینا کوچولو

سلام عزیزم امسال هم شما برای بار دوم به مشهد مقدس رفتی و البته به لطف حضئر شما ما هم به مشهد رفتیم. اما امسال هوای مشهد خیلی سرد بود. بابایی قبل از رفتن سایتهای هوا شناسی را دیده بود و هوا را خوب نشون می داد. ولی وقتی رفتیم مشهد به برکت قدمهای پاک تو خدا باران رحمت خودش را فرود آورد. این هم عکس شما در حال کمک به بابایی در جمع کردن وسایل مسافرت. هتل هم خوب بود ولی راهش یکم بد مسیر بود و چون هوا سرد بود مجبور بودیم با آژانس به حرم بریم. ولی پیاده به حرم نزدیک بود. همه چیز هتل به غیر از رستورانش که در طبقه پایین بود و آسانسور هم نداشت و ما مجبور بودیم کالسکه شما را بزور پایین ببریم. شما هم در رستوران حسابی خراب کاری می کردی و...
8 اسفند 1393

مهد کودک رفتن آوینا

سلام عسلم دیگه یواش یواش مرخصی مامانی داره تمام میشه و شما باید به مهد کودک بری البته که خیلی سخته بخواهیم تو را مهد بذاریم ولی چاره ایی نیست. و البته تو هم بچه را دوست داری و دلت می خواد با بچه ها بازی کنی. و کلی ذوق میکنی بچه ها را می بینی. وای که چه کار سختی پیدا کردن یک مهد خوب. آدرس هایی که تو اینترنت هست یا شمارهاشون عوض شده یا جاشون عوض شده. مهد ها هم که بعضی هاشون زیر 2 سال قبول نمی کنند بعضی هاشون که قبول می کنند اوضاع خوبی ندارند و یا حرج و مرج هستند. بعضی هاشون که دور هستند. مامان و بابایی 8 تا مهد کودک را دیدند که شما هر کدام که می رفتی کلی بازی می کردی و دوست نداشتی بیایی. نهایتا 2 تا مهد که یکیش نزدیک دانشگاه ...
8 اسفند 1393

دخترعموی آوینا

سلام دخترم در تاریخ 15 دی ماه 93 خدا یک دختر کوچولو ناز و خوشگل به نام آرشیدا به عمو داد که دومین دختر عموی شما میشه. وقتی بزرگتر بشه هم بازی خوبی برای شما میشه. مثل کوچیکی های خودت ناز و با مزه هست.
25 دی 1393