آویناآوینا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

آوینا ، دردونه مامان و بابا

صد روزگی نی نی

سلام دخترم امروز شما صد روزه شدی و کلی خانم شدی دیگه شبها بهتر می خوابی و کلی با نمک شدی دیگه بیشتر با اسباب بازی هات بازی می کنی . مامانی هم برات کلی اسباب بازی جدید خریده چند تا لباس جدید هم داری  این هم یک عکس خوشگل از شما   ...
15 بهمن 1392

صحبت با برادرزاده عسلم

سلام عزیزم  خوبی، دیروز اومده بودی خونمون ،خیلی بچه خوبی بودی ، مهمان هم داشتیم همه می گفتند چقدر آوینا دختر خوبیه ، ناز شدی دیگه همه چیزو می فهمی می خندی ، بازی می کنی ، دیگه خوردنی شدی آدم دوست داره تورو بخوره اینقدر که با  حال شدی ، ایشااله که همیشه سلامت باشی عسلم. ...
12 بهمن 1392

بدون عنوان

سلام عزیزم  خوبی ، خوشگل خانم چطوری ، دیگه داری کم کم بزرگ میشی . چند روزه ندیدیدیمت دلمون برات تنگ شده ، به بابا و مامان بگو تورو بیارند خونمون . فکر کنم دیگه داری دختر خوبی میشی و شبا کمتر اذیت می کنی ، مواظب خودت باش. ...
25 دی 1392

صحبت با برادرزاده عزیزم

سلام خوبی ، آوینا جان الان دیگه حسابی بزرگ شدی ، خانم شدی ،خوشگل شدی. دیشب خونتون بودیم  تو خیلی ناز شده بودی. دیگه باید بچه خوبی باشی شبا گریه نکنی تا بابا و مامان استراحت کنند. ...
18 دی 1392

حرفهای مامانی با دختر عزیزش آوینا

سلام آوینای عزیزم. چطوری مامانی ؟ خوبی دختر گلم؟ امروز که مامانی داره این مطالب را برات می نویسه شنبه 92/10/14 است و امروز دقیقا 70 روزه شدی. شاید باورت نشه که تو تمام این هفتاد روز از دست تو کوچولوی شیطون و ناز مامانی وقت نکرده برات مطلبی تو وبلاگت بنویسه. البته تو این مدت بابایی وبلاگت رو به روز رسانی کرده و مطالبی رو برات تو وبلاگ گذاشته که گاهی مامانی هم کمکش می کرد . آوینا جونم اگه بدونی مامانی چقدر دوستت داره. الان دیگه تو نسبت به روزهای اول خیلی بزرگتر شدی و عکس العمل هات هم بیشتر شده . مثلا به وسایل  رنگی نگاه میکنی و وقتی اونها را حرکت می دیم ، با چشمات اونها رو دنبال می کنی.   اسباب بازی هایی که موزیکال هستن...
15 دی 1392

بزرگ شدن نی نی

سلام دختر گلم حالا دیگه تو بزرگ شدی. حالا دیگه عکس العمل نشون می دی و دوست داری باهات بازی کنیم وقتی صبحها از خواب پا میشی لبخند میزنی و کلی با مزه شدی  دیگه بعضی از لباس هات کوچیک شده و دیگه تنت نم ره تازگی ها هم دستت را می مکی هر روز من و مامانی باهات بازی می کنیم و کلی ازت عکس می گیریم اسباب بازی هایی که نور دارن و آهنگ پخش می کنند را دوست داری و بهشون نگاه می کنی هنوز هم شبها نمی خوابی و تا صبح بیداری. من و مامانی شیفتی بیدار می مونیم ...
12 دی 1392

دو ماهگی نی نی

سلام عسلم امروز 92/10/4 شما کوچولوی ما 2 ماهه شدی و باید واکسن دو ماهگی می زدی. امروز بابایی سر کار نرفت و صبح ساعت 6 از خواب بیدار شدیم و تا شما شیر بخوری و حاضر بشی ساعت 8 شد و به مرکز بهداشت سردار جنگل رفتیم. البته امروز هوا خیلی آلوده هست و مدارس تعطیل هست و تهران طرح از درب منازل هست. اول قد و وزن شما چک کردن که خدا رو شکر خوب بود قد شما 54 و وزن شما 4100 گرم  بود و بعدش رفتیم طبقه بالا تا واکسن شما را زدند. اول واکسن فلج اطفال که خوراکی بود به شما دادن و بعد روی پای چپ واکسن سه گانه و روی پای راست واکسن هپاتیت را زدن که شما کلی گریه کردی  ولی زود ساکت شدی. بعد خانم دکتر گفت ممکن هست پای چپ قرمز بشه که نیاز به کمپر...
4 دی 1392

اولین شب یلدا آوینا خانم

سلام دخترم شما در اولین شب یلدا 56 روزه بودی و خانه مامان بزرگ نرگس شب چله گرفتی و فردا شب هم خانه عمه مامانی شب چله گرفتیم. این چند تا عکس از شب یلدا این هم یک عکس دیگه ویک عکس دیگه ...
4 دی 1392

چهل روزگی نی نی

سلام کوچولو شما در این روز  پنجشنبه 92/9/14 خانه مامان بزرگ لیلا بودی که مامان بزرگ بردت حمام چهل روزگی . بابایی هم سر کار بود و کلی کار داشت.
4 دی 1392